السَّابِقُونَ

فرهنگی - دینی -ادبی

السَّابِقُونَ

فرهنگی - دینی -ادبی

تاملی در افاق اعجاز قرآن (2)

تاملی در افاق اعجاز قرآن (2)

اعجاز قرآن

وجوه اعجاز قرآن، از نظر دانشمندان مسلمان، چنان که اشاره شد، فراوانند؛ امّا به طور کلّى مى‏توان آن‏ها را به دو گروه تقسیم کرد. نخست وجوهى که به ساختار الفاظ و ظاهر قرآن مربوط مى‏شود که براى آگاهى از آن تسلّط بر زبان عربى ضرورت دارد و عرب جاهلى به خوبى آن را دریافته است (معرفت، 1414: 4/11). دوم وجوهى که به محتوا و مفاهیم قرآن مربوط مى‏شود و آگاهى از آن‏ها براى ناآشنایان با ظرایف زبان ادبى عربى نیز مقدور است. (شاکر، 1380: 10)

هر یک از آن دو گروه نیز اقسامى دارد که به اعجاز بیانى، اعجاز در صوت و آهنگ قرآن و اعجاز در معارف بلند آن، اشاره خواهد شد.

أ. اعجاز بیانى

نخستین وجه، بین وجوه اعجاز قرآن و آن ‏که از قبل بین قرآن ‏پژوهان، از همه مشهورتر و مهم‏تر بوده، اعجاز بیانى و نزول قرآن همراه با فصاحت و شگفتى‏هاى بیانى آن است، که سابقه‏اى به سابقه نزول قرآن دارد. همان‏ که متعارف عصر نزول بوده و عرب جاهلى به خوبى آن را دریافته و بر آن معترف شده و این وجه افزون بر فصیحان و بلیغان عرب، براى دیگران نیز مورد قبول واقع شده؛ زیرا، گر چه، اعجاز بیانى آن را از همه زوایاى و با علم تفصیلى در نیافته‏اند، هنگام آگاهى از داورى استادان برجسته بلاغت، در مورد زیبایى‏هاى لفظى قرآن و خضوع و فروتنى آن‏ها در برابر آن، آنان نیز سر تسلیم فرود آورده و با کمال ادب، عظمت قرآن را از نظر ادبى ستوده‏اند.

اعجاز بیانى قرآن که مورد توافق اندیشه‏وران اسلامى است (مؤلّف، 1379: 145)، به الفاظ و ظاهر قرآن مربوط مى‏شود؛ زیرا قرآن، افزون بر گستره فکر و تشریع بى‏مانند خود، با ظاهرى زیبا و شاداب با انسان سخن گفته، و مشحون از دلربایى‏هایى است که مخاطب خود را سرمست نشاط و سرور مى‏کند. متن قرآن، آراسته و دلربا، بشارت‏ دهنده و آرام‏ بخش، دلنشین و بیدارگر و برخاسته از عواطف و احساساتى است که خواننده خود را مسخّر خویش ساخته، و او را از هر چه غیر او است، بازمى‏دارد. متن آسمانى قرآن، نه شعر بود و نه نثر و برخاسته از کلمات و هندسه زبان عربى؛ امّا بى‏بدیل و بى‏همتا و آن هم در دورانى که فصاحت و بلاغت عرب، ظهورى بى‏مانند داشت و در آن حال که اوج فصاحت و سخنورى بود، قرآن سبب شگفتى همگان شد؛ در دورانى که شعر و نثر عرب، در قلمرو رشد و تعالى بود و از آن پس تاکنون، همچنان آن اشعار مورد تمسّک واقع مى‏شود، قرآن برترى خویش را نمایان کرد و اعتراف بزرگانى چون ولید بن مغیره، امیر سخن‏سراى عرب را در پى داشت که گفت:

سخن محمّد صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله (قرآن)، نه شعر است و نه سحر؛ بلکه کلام خدا است ... ؛ زیرا حلاوت و طراوتى دارد که بى‏مانند و بى‏نظیر است. (حاکم نیشابورى، 1343: 2/507)

صرف این که واژه‏ها و زبان‏ها ساخته و قریحه آدمى است، باعث نمى‏شود که کلام معجزه آسا، محال باشد و این گفته، مانند کلام کسى است که مى‏گوید: آهنگرى که سازنده شمشیر است، مى‏باید شجاع‏تر از کسى باشد که آن را به‏کار مى‏برد

در تبیین اعجاز بیانى قرآن به چینش واژگان قرآن، اسلوب خاصّ قرآن، سازگارى حروف و معانى قرآن، تغییر خطاب، اشاره مى‏شود که به شرح ذیل است:

1. چینش واژگان قرآن:

قرآن

عبارت‏ها و واژگان در قرآن و جاى ‏دهى هر یک در آن، چنان مناسب و بجا است که هر تغییر و بدیلى در آن از، زیبایى و طراوت آن مى‏کاهد و اگر هر واژه‏اى در قرآن با دیگرى، جایگزین یا حذف شود، بلاغت آن دچار آسیب خواهد شد. خطابى (م /388)، از عالمان فنّ بلاغت مى‏گوید: هر کلامى داراى سه رکن است که شامل الفاظ، معانى و ربط بین آن‏ها مى‏شود و در قرآن، این سه رکن در اوج و نهایت کامل است به شکلى که کلامى فصیح‏تر از آن یافت نمى‏شود. (خلف‏اللّه‏، بى‏تا: 27)

بدین جهت، عبارت‏هاى حکیمانه قرآن، ذهن بلیغان را متوجّه خود کرده؛ مانند «ظلمات» که نمادى از مصادیق گمراهى است، در قرآن به عبارت جمع؛ ولى «نور» که کنایه از صراط مستقیم است، به‏صورت مفرد (سعیدى روشن، 1380: 137 ـ 139)، و در سوره بقره چنین آمده: «اللّه‏ُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (بقره (2): 257) ... و یا حرف «على» و «فى» در آیه «انّا و ایاکم لعلى هدى او فى ضلال مبین» (سبا (34): 24)؛ ما و شما کدام بر هدایت یا در ضلالتى آشکاریم که «على» براى هدایت، و حرف «فى» براى ضلالت است؛ زیرا هدایت شده، بر اسبى تیز در حرکت، و گمراه شده در درّه سقوط فروافتاده. (زمخشرى، 1413: 3/582)

روانى الفاظ و عبارات قرآن نیز از دیگر لطایفِ چینش دقیق آیات است که افزون بر گزینش الفاظ مناسب، انتخاب و گزینه محل کلام در جمله نیز شایسته است به شکلى که کلام همواره روان و تلفّظ آن بر زبان آسان و حفظ آن مقدور همگان است؛ بدین سبب، حافظان قرآن بر خلاف دیگر کتاب‏ها، زیاد بوده و هست. حتّى کلماتى که کاربرد آنها به تنهایى، سنگین است، در قرآن، در محلّى مناسب، گزینش شده که آنها را روان ساخته است؛ مانند کلمه «لیستخلفنکم» در آیه «لیستخلفنکم فى‏الارض» (نور (24): 55) یا عبارت «فسیکفیکهم»، در آیه «فسیکفیکهم‏اللّه‏ و هوالسمیع‏العلیم» (بقره (2): 137). الفاظ به کار گرفته شده در قرآن، از نظر اشتقاق به‏شکلى است که عبارت‏ها را سنگین نکرده؛ بدین سبب لفظ خماسى در قرآن به‏کار نرفته است؛ زیرا دیگر عذوبت و گوارایى مطلوب را نخواهد داشت، مگر آن که لفظ از اسمى باشد که رایج بوده، مانند ابراهیم و طالوت.

از طرفى، گاهى لفظى که مفرد آن روان نبوده، مثل «الکوب» ولى جمع آن روان بوده، به شکل جمع در عبارت «اکواب» در آیه «مخلّدون باکواب و أباریق» به‏کار رفته است. (مودّب، 1379: 159) چیره‏دستى در انتخاب کلمات، آن قدر هوشیارانه است که تحسین را بر مى‏انگیزد؛ مانند آیه «آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارا قَالَ لاِءَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارا» (قصص (28) 29)؛ [موسى] آتشى از جانب کوه طور دید و به اهل بیت خویش گفت: درنگ کنید که آتش دیدم. در آیه شریفه، خداوند از عبارت «آنست» استفاده کرده که به ظاهر مترادفِ «ابصرتُ، نظرت، شهدت و رأیت» است؛ ولى از نظر اهل لغت، به خوبى روشن است که هیچ‏ یک نمى‏تواند، همان معناى «آنست» را برساند؛ زیرا «آنست»، یعنى چیزى را که با آن انس دارد، دید بر خلاف «أبصرت و نظرت و شهدت و رأیت» که در مورد هیچ ‏یک چنین معنایى مشاهده نمى‏شود؛ بدین جهت، این واژه، سه ‏بار در قرآن درباره حضرت موسى علیه‏السلام در جریان دیدن آتش در بیابان با همان خصوصیت به‏کار رفته است (طه (20): 10 و 29) و یک بار هم درباره یتیمان، با همین خصوصیت استعمال شده است:

فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ (نساء (4): 6) اگر در آن‏ها [رشد کافى] یافتید، اموالشان را به آن‏ها بدهید. در این مورد نیز به این نکته توجّه شده که وقتى نشانه‏هایى از رشد را در آن‏ها دیدند، خرسند مى‏شوند و اموالشان را به آن‏ها برمى‏گردانند (بنت شاطى، 1391: 200 و 201).

 

2. اسلوب خاصّ قرآن:

آشنایان با متن قرآن مى‏دانند که اسلوب قرآن نیز مطابق اسلوب‏هاى عربى رایج نیست؛ بلکه نظمى نو، در آن به‏کار رفته است که نه نثرى مانند آن یافت مى‏شود و نه شعرى؛ اسلوبى که محاسن شعر و نثر را دارد و از نوعى قافیه و پساوندهاى شعر و نثر برخوردار، ولى بى‏همتا است.

قرآن، آسمانى و کلام الاهى است؛ امّا از نوع و صنف کلام بشر و از جنس همان حروف و ساختار انسانى به شمار مى‏رود؛ ولى نظمى عجیب و بدیع دارد؛ نظمى که نه پیشینه‏اى دارد و نه پسینه‏اى، و عقل‏ها را متحیّر و دل‏ها را به‏سوى خود جذب مى‏کند. ساختار عبارت‏ها و جمله‏ها در آن، از نظر ایجاز و اطناب و مساواة(2) همراه با آهنگ‏ گیراى آن، تحسین بلیغان را سبب شده و بى‏بدیل بودن آن را ثابت کرده است؛ چنان که رمانى مى‏گوید:

قرآن نقض عادت نموده و کلامى آورده که در قالب شعر، سجع، خطب، رسائل و ... نمى‏گنجد؛ زیرا قرآن طریقه‏اى جدید آورده که در آن از وزن و شعر نیز بهره برده است.

روشن است که اسلوب خاصّ قرآن، فقط بر پایه الفاظ آن‏ها نیست تا گفته شود: عالى‏ترین ترکیب‏هاى لفظى و عباراتى، یکى بیش نیست؛ بلکه افزون بر چینش الفاظ، به معانى رسا و کاملى نیز مربوط مى‏شود که مى‏تواند یک موضوع را با شکل‏هاى متفاوت با اهداف گوناگون، به قالب الفاظ در آورد و آن‏ها را معجزه کند.

علاّمه طباطبایى در این خصوص مى‏فرماید: در باب فصاحت و بلاغت سه جهت لازم است.

 1. احاطه بر زبان و واژه‏ها؛

 2. قدرت بیان که همان مهارت در سخنورى است

 3. قدرت فکر و لطافت ذوق که سبب مى‏شود اگر گوینده معارف بلندى دارد، آن‏ها را در قالبى زیبا ترسیم کند؛ وگرنه کلام او جاذبه نخواهد داشت (طباطبایى، 1393: 1/70).

روشن است که توانایى بر مرحله اوّل یعنى احاطه بر لغات و زبان، باعث اعجاز کلام نمى‏شود؛ بلکه قدرت بیان و ذهن لطیف هم لازم دارد. همو مى‏گوید:

صرف این که واژه‏ها و زبان‏ها ساخته و قریحه آدمى است، باعث نمى‏شود که کلام معجزه آسا، محال باشد و این گفته، مانند کلام کسى است که مى‏گوید: آهنگرى که سازنده شمشیر است، مى‏باید شجاع‏تر از کسى باشد که آن را به‏کار مى‏برد (همان: 72)؛

از این رو، بلاغت کامل، به ذهن لطیف و آگاه نیز متّکى است که چنین امرى براى همگان مقدور نیست و فقط در اختیار خداوند است که در قرآن تجلّى یافته، و آن را معجزه کرده است.

از جمله ویژگى‏هاى بلاغى قرآن، تغییر خطاب یا التفات در آیات است که کلام از حالتى به حالت دیگر، و از جهتى به جهت دیگر، تغییر مى‏یابد و جولان در سخن به‏شمار مى‏رود

3. سازگارى حروف و معانى:

هماهنگى حروف و معانى قرآن از ویژگى‏هاى قرآن است؛ زیرا آهنگ سامان یافته حروف و ارتباط آن‏ها با معانى، سبب تسخیر قلب شنونده مى‏شود؛ مانند آن‏که اگر قرآن در مقام تکریم انسان است، تلفّظى گوارا و اگر در مقام تهدید و بیان آیات عذاب است، از الفاظى شدید و غلیظ بهره برده؛ بدین سبب هنگامى که شنونده، آیه شریفه «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحا صَرْصَرا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ تَنزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنقَعِرٍ»؛ ما بر سر آنان در روز شومى، به‏طور مداوم تندبادى توفنده فرستادیم که مردم را از جا مى‏کند، گویى تنه‏هاى نخلى بودند که ریشه‏کن شده بود (قمر (54): 19 و 20)، را گوش مى‏دهد و مى‏شنود، شدّت عذاب را درک مى‏کند؛ زیرا الفاظ مذکور، با معناى عذاب هماهنگ است یا در آیه «بِسْمِ اللّه‏ِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که از الفاظى لین و ملایم استفاده شده، شدّت رحمت الاهى را بیان مى‏کند.

قرآن

4. تغییر خطاب در قرآن:

از جمله ویژگى‏هاى بلاغى قرآن، تغییر خطاب یا التفات در آیات است که کلام از حالتى به حالت دیگر، و از جهتى به جهت دیگر، تغییر مى‏یابد و جولان در سخن به‏شمار مى‏رود.

سکاکى بر آن است که التفات در زبان عربى، فراوان و سبب نشاط سامع مى‏شود (سکاکى، بى‏تا: 95). ابن ابى الاصبع، التفات را از ویژگى‏هاى بلاغى قرآن برشمرده و به نقل از ابن‏المعتز آورده که التفات، عبارت از انصراف متکلّم از سخن درباره غایب، به سخن درباره مخاطب یا انصراف از متکلّم به خطاب یا انصراف از خطاب به غیبت است (ابن ابى الاصبع، 1368: 144)؛ مانند التفات از خطاب به غیبت در آیه شریفه:

هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا. او کسى است که شما را در خشکى و دریا سیر مى‏دهد تا این که در کشتى قرار مى‏گیرید و بادهاى موافق، آن‏ها را حرکت مى‏دهند و خوشحال مى‏شوند. (یونس (10): 22)

در این آیه، از مخاطب «یسیرکم» به غایب «کنتم»، التفات شده؛ زیرا خداوند، حال مشرکان را هنگامى که دچار طوفان مى‏شوند، به صورت عبرت براى دیگران بیان مى‏کند؛ بدین سبب آنها را غایب فرض کرده و بسا فرض غایب بودن آن‏ها به‏جهت تحقیر آن‏ها است. گویى خدا نخست آن‏ها را به‏حضور مى‏پذیرد؛ ولى سپس آن‏ها را از خود دور مى‏کند. (طبرسى، 1365: 5/174)

وجوه بیانى که به اختصار به جلوه‏هاى آن اشاره، و پرده کوتاهى از رخ آن‏ها برکشیده شد، قرآن را معجزه کرده؛ به ویژه براى بلیغان و سخنوران و هنرمندان علم بیان، و مناسب است که در دیگر وجوه بیانى قرآن، مانند تشبیهات، استعارات، کنایات، تجنیس، طباق، استطراد، حسن تضمین، مساوات، اشاره، ارداف، تمثیل، توشیح، احتراس، مواریه، تسهیم، استخدام، مماثله، تسجیع، تهذیب، تذییل، حقیقت و مجاز، ادماج، اتّساع و ... به کتاب بدیع القرآن از ابن ابى‏الاصبع و ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، الرسالة الثانیة فى اعجاز القرآن از رمانى و سرالفصاحه از خفاجى و معترک الاقران از سیوطى و البرهان فى علوم القرآن از زرکشى و الاعجاز البیانى از بنت شاطى، مراجعه شود.

لازم است این نکته را نیز یادآورى کنیم که اعجاز بیانى، یکى از وجوه اعجاز قرآن است که البتّه دریافت مستقیم آن براى هنرمندان وجوه ادبى و بیانى، ملموس‏تر است. آیت‏اللّه‏ خویى در این خصوص مى‏گوید:

حال آن که روشن شد قرآن، معجزه الاهى در بلاغت و اسلوب آن است، بدان که اعجاز آن منحصر به آن نیست؛ بلکه قرآن، معجزه ربانى و برهان صدق بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از جهات گوناگون است. (خویى، 1401: 45)

علاّمه طباطبایى نیز مى‏گوید: اگر اعجاز قرآن، فقط بلاغت آن باشد، با توجّه به این که غیر عرب از آن آشنایى ندارد، تحدّى غیرعرب، بى معنا خواهد بود؛ در حالى که دعوت به تحدّى، عام است (طباطبایى، 1393: ذیل آیه 13 هود).

به دلیل آیه «لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ» (اسراء (17): 88).

ادامه دارد...

گروه دین و اندیشه تبیان


منبع: مجله قبسات، شماره 29